ریشههای حیاتمان را مراقبت کنیم
اگر بخواهیم همچون آب که مادهی حیات، چیزی را ریشهی زندهگی نام بنهیم، درخت است. این ریشه هر قدر ضعیفتر و ناتوانتر شود، ما و همهی انسانها را ضعیفتر و ناتوانتر میکند و نسلهای پس از ما را به آغوش نیستی میکشانَد. گذشتهگان تا این دم، زندهگی و طبیعت و فضای کنونی را به ما به امانت گذاشتند و حالا این ما هستیم که باید آن را خراب نکنیم و چه بهتر که خوبتر از گذشته بسازیمش به آیندهگان بسپاریمش.
برای این کار لازم است که از درختان همواره مراقبت و نگهداری کنیم. از درختان به عنوان ابزار استفاده نکنیم. درختان وظایفی را که خودشان دارند، اجرا میکنند؛ نیازی نیست که ما از آنها بهرهی بیشتر و اضافی بکشیم و تضعیفشان کنیم. درخت، تولید اکسیجن میکند، آلودهگیهای محیط و هوا را کاهش میدهد، بادهای آلوده را دفع میکند، برای ما سایه میآفریند، کاربندایاکساید را جذب میکند. دیگر چی کند؟ این کارها، برای ما فرصتها و زمینههای کلانی برای زندهگی است. پس باید از درخت به عنوان پایهی طناب لباسشویی استفاده نکنیم. باید درک داشته باشیم که درخت پایهی برق نیست. درخت، چنانکه گفتیم، تهیهکنندهی مادههای اولیهی حیات بشر است. بناً اگر درخت زبان ندارد، ما زبان داریم و این را به همدیگر باید بگوییم که با درختان چگونه رفتار کنند.
به کودکانمان بیاموزیم که به جای کندن نهالها و شاخچهها، از آبیاری و نگهداری آنها لذت ببرند. جلوگیری از انداختن پلاستیک و دیگر بازماندههای مضر در کنج و کنار و برگوشاخ درختان کار نادرست و بیرحمانهای است و میتواند برای درختان مضر باشد.
همهی کسانی که حیاط و حویلی خرد و یا کلانی که دارند، آن را نهال بنشانند. این روش، اصلیترین کاری است که باید برای بقای حیات صورت بگیرد.
آلوده نساختن هوا، افزایش و ذخیرهسازی آبهای زیرزمینی با ساخت زمینهی جذب برق توسط زمین، جلوگیری از آلودهشدن محیط، از کارهایی نیستند که دیگران باید انجامش بدهند. این کار همهگانی است. این وظیفهی منی که این متن را مینویسم و شمایی که این متن را میخوانید است. از خودمان و خانوادهیمان برای آوردن تغییر در روش برخوردمان با طبیعت آغاز کنیم. این تغییر را با نگهداری طبیعت، مراقبت از درختان، نهالشانی و محبت دادن به طبیعت، آنقدر تمرین کنیم که به عادتمان بدل شود.
اگر این مراحل را مد نظر نگیریم، اگر همین طور به آلودهسازی محیط ادامه بدهیم و اگر همین طور هیچ تغییری در رفتار خودمان نیاوریم، باید بدانیم و بپذیریم که به نسلهای آینده، پسران، نواسهها و نسلهای بعد از آنها، دوزخی را به جای زمین و وطن، به میراث میگذاریم که مسلماً مایهی شرمساریمان خواهد بود.